ادامه دل نوشته برای همسر آینده

همسر عزیزم  یکی دیگر از دلایلی که دوست دارم دیپلم داشته باشی این است که دیگر بهانه ای برای حبس خودت در اتاق و بستن در به روی خودت مثل برادرم نداری برادرم به بهانه کنکور و آزمون قلم چی می رود توی اتاق می نشیند و در اتاق را به روی خودش می بندد و این کار باعث می شود دل من بگیرد و من مثل ابر بهاری گریه کنم نه می شود بودن برادرم را تحمل کرد و نه نبودش را  و تازه وقتی در به روی خودش برادرم می بندد من احساس تنهایی می کنم و من که می روم تلویزیون را روشن  می کنم تا با دیدن برنامه یکم از تنهایی دربیام برادرم من را محکوم می کند که صدای تلویزیون را کم کن من می خواهم درس بخوانم 

همسر عزیزم آیا به نظر تو پشرفت کردن برادرم همراه با آزار و اذیت من کار خوبی است؟  پس تو اگر دیپلم داشته باشی  دیگر با تو جنگ اعصاب ندارم  و دیگر بهانه ای برای محکوم کردن نداری یکی از مشکلاتی که در زندگی مجردی دارم مسئله ازادی بیان است از تو می خواهم وقتی با تو ازدواج می کنم در خانه ات به من ازادی بیان بدهی و انتظاردارم ان مشکالی که در زندگی مجردی داشتم دیگر در زندگی متاهلی نداشته باشم من دوست دارم با یک زن روستا نشین به دلیل این که شرایطش به شرایط من می خورد ازدواج بکنم من از تو می خواهم شنبه تا پنج شنبه بیایی  مغازه و با تو شریک بشم و با تو کار کنم  جمعه هم بشین خانه و کار های هنری مثل بافتنی بافتن  انجام بده چقدر لذت بخش وقتی می بینم هرقت که ما بچه دار شدیم تو برای بچه ما بافتنی دوخته باشی

ادامه دل نوشته برای همسر آینده...